سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ شخصی تو و من
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محمد[2]
 

این وبلاگ , دفترچه خاطراتی است که از تاریخ ششم اردیبهشت 87 افتتاح شده است .

   نویسندگان وبلاگ -گروهی
  پیوند دوستان
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 36
کل بازدید : 359997
کل یادداشتها ها : 158

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 87/12/17 ساعت 9:51 ص توسط رویا


 



  



نوشته شده در تاریخ 87/12/12 ساعت 11:20 ص توسط رویا


 

آتش را روشن کردی ، می بینی که زبانه گرفته است ، اما چرا نزدیک نمی شوی؟

شاید می ترسی که بسوزی !

چطور زمانی که حرف از سوختن من بود می گفتی حکمت است ،

اما اکنون که زمان سوختن توست ، پا پس کشیده ای ،

دیدم رسم وفاداری را ،

دیدم که به چه راحتی سوختنم را دیدی و دم نزدی ،

دیدی که چه زیبا سوختم در آتشی که نه گلستان بود و نه سرد ، 

داغ بود ، داغ داغ داغ

هر چند که تو هیچ وقت طعم حرارت را نچشیدی ....

چه شهامتی به خرج می دهی اکنون

اما امروز دیر است برای نزدیک شدن به آتش ،

شاید دیروز که سازم را شکستم باید از من دوری می کردی ، اشک هایم را که دیدی ؟

باز هم بخند ،

دیدی که خنده هایت را بی جواب نگذاشتم ... .

شاید این را شهامت ندانی ،

اما همین که برای من شجاعت است کافیست ....

سازم را شکستم ، همان که نیمی از عمرم را در پی آموزشش بودم ، و نیم دیگر را در پی نواختنش .

نمی توانی بگویی که سازم را ، رفیق سالیانم را دوست نداشتم ،

زمانی که سازم را شکستم ، خودم را نیز شکستم ، سازم را دو تکه کردم و خودم را هزاران تکه ،

حال از من دوری کن .

تمام منی را که من بودم ، تو شکستی ،

تو شکستی ، و این را هرگز فراموش نکن



  



نوشته شده در تاریخ 87/12/7 ساعت 9:15 ص توسط رویا


شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی .
تو را با لحجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم.
.تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی.
دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی
.و من تنها برای دیدن زیبایی آن چه تو در سر داشتی .
از تنهایی و حسرت رها کردم ...
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی.
نمی دانم کجا تا کی برای چه.
.ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارد.
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و
.بعد از رفتنت ...
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید.
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت.
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو.
در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم.
و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید.
.و من در اوج پاییزی ترین ویرانه ی یک دل
.میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر .
نمی دانم چرا ...
شاید به رسم و عادت پروانگی .
من باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...
 


  



نوشته شده در تاریخ 87/11/30 ساعت 9:36 ص توسط رویا


شروع به نوشتن که میکنم ذهنم خالی میشه,دلم پرحرفه ولی ذهنم یاری نمی ده.انگاری که بخوای با چشمات بانگاه کردن به سطرهای برگه ای که جلوی روته بخوای همه ی حسَت رو خالی کنی,ولی نمیشه.دوست داری حرف بزنی,دوست داری دادوهوار راه بندازی ولی فقط سکوت لحظه هاتو پرکنه.دیگه حتی نمی تونی صدای سکوتتو تحمل کنی....
بعد یه خلآ.....می گیردت ,توش غرق میشی,حسش می کنی ,نه که تازه باشه نه ,فقط اینکه این حسَ بی رنگی گاهی اوقات پررنگ تر میشه سوال پیچت میکنه می مونی چی جوابشو بدی چی بگی؟بگی تموم شد؟
بگی نخواستم ؟بگی خواست..!!

دوست یعنی کسی که تورو واسه خودش نخواد,تورو به خاطرخودت بخواد, تورو نخواد چون بهت نیاز داره یا اینکه نیازشوبرطرف کنی,بلکه نیازش تو باشی,دوست یعنی کسی که اگه سالها نبینیش,یا اینکه فرسنگ ها ازت دور باشه به یادت باشه یا اینکه گاهی یادت بیفته حداقل...
دوست خوبت باشه مثه ستاره ها باشه که اگه نبینیشم مطمئن باشی سرجاشه.دوستت داشته باشه وگاهی برات دعا کنه حتی اگه مال اون نباشی حداقل آرزوی اون باشی
. اگر رفت وتنهات گذاشت نترس, هیچ کس تنها نیست.....! 



  



نوشته شده در تاریخ 87/11/27 ساعت 9:30 ص توسط رویا


پنج قانون خوشبختی را به خاطر بسپارید
1- قلبتان را از نفرت پاک کنید.
2- ذهنتان را از نگرانی ها دور کنید.
3- ساده زندگی کنید.
4- بیشتر بخشش کنید.
5- کم تر توقع داشته باشید  


  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ