بازدید امروز : 54
بازدید دیروز : 31
کل بازدید : 357397
کل یادداشتها ها : 158
شروع به نوشتن که میکنم ذهنم خالی میشه,دلم پرحرفه ولی ذهنم یاری نمی ده.انگاری که بخوای با چشمات بانگاه کردن به سطرهای برگه ای که جلوی روته بخوای همه ی حسَت رو خالی کنی,ولی نمیشه.دوست داری حرف بزنی,دوست داری دادوهوار راه بندازی ولی فقط سکوت لحظه هاتو پرکنه.دیگه حتی نمی تونی صدای سکوتتو تحمل کنی....
بعد یه خلآ.....می گیردت ,توش غرق میشی,حسش می کنی ,نه که تازه باشه نه ,فقط اینکه این حسَ بی رنگی گاهی اوقات پررنگ تر میشه سوال پیچت میکنه می مونی چی جوابشو بدی چی بگی؟بگی تموم شد؟بگی نخواستم ؟بگی خواست..!!
دوست یعنی کسی که تورو واسه خودش نخواد,تورو به خاطرخودت بخواد, تورو نخواد چون بهت نیاز داره یا اینکه نیازشوبرطرف کنی,بلکه نیازش تو باشی,دوست یعنی کسی که اگه سالها نبینیش,یا اینکه فرسنگ ها ازت دور باشه به یادت باشه یا اینکه گاهی یادت بیفته حداقل...
دوست خوبت باشه مثه ستاره ها باشه که اگه نبینیشم مطمئن باشی سرجاشه.دوستت داشته باشه وگاهی برات دعا کنه حتی اگه مال اون نباشی حداقل آرزوی اون باشی. اگر رفت وتنهات گذاشت نترس, هیچ کس تنها نیست.....!